انیمیشن Wolfwalkers ۲۰۲۰ یکی از جذاب ترین انیمیشن هایی است که در سال اخیر به جهان معرفی شده است. نقد Wolfwalkers و بیشتر درباره این انیمیشن را در اینجا بخوانید.
بیشتر بخوانید: بهترین انیمیشن های ۲۰۲۰
نقد انیمیشن گرگرینه ها
الان دور دور انیمیشن هایی مانند Soul است و به همین خاطر شاید در این میان انیمیشنی مانند گرگینه ها یا wolfwalkers کمتر به نظر جذاب باشد و دیده شود. نه اینکه انیمیشن روح بهتر یا بدتر از گرگینه ها باشد. بلکه این دو در فضایی کاملا متفاوت قرار دارند و شاید به خاطر پیشروی کمپانی هایی مانند پیکسار، چنین انیمیشن های ارزشمندی از قلم بیفتند. به هر صورت انیمیشن گرگینه ها یکی از شانس های اصلی اسکار ۲۰۲۱ ست و در این میدان باید با رقیب قدرتمندش روح مبارزه کند.

اگر انیمیشن wolfwalkers را ندیده اید
انیمیشن گرگینه ها به طور قطع یکی از جذاب ترین انیمیشن های ۲۰۲۰ است. بهتر است خودتان را برای یک ماجراجویی آشنا و عجیب آماده کنید. در واقع داستان انیمیشن wolfwalkers یکی از آن داستان هایی است که آن را میشناسید ولی دقیقا نمی دانید آخرین بار آن را کجا دیده اید.
دختری به نام رابین با پدرش که شکارچی مخصوص نایب است زندگی می کند. رابین در آرزوی شکارچی شدن است و دوست دارد تا به پدرش در ماموریت کمک کند. ماموریت پدرش این است که گرگ ها را کشته و جنگل را از شر آن ها خلاص کند تا مردم به راحتی آن جنگل را به زمین کشاورزی تبدیل کنند.
انیمیشن گرگینه ها داستانی است درباره همه چیزهایی که در کمتر انیمیشنی می توان دید. داستان عشق و دوستی اما نه آنطور که در سایر انیمیشن ها میبینیم. موجودات جادویی اما متفاوت از سایر موجودات ماوراءالطبیعه و زندگی متفاوت از آن چیزی که در سایر انیمیشن ها جریان دارد. نقد انیمیشن wolfwalkers بدون در نظر داشتن همه این مسائل تازه ممکن نیست.
تصاویر جذاب و شگفت انگیز با پرسپکتیو غریب و خلاقانه از مهم ترین ویژگی های انیمیشن گرگینه هاست. اگر به دنبال یک داستان سرشار از جادو، زیبایی و هیجان هستید به هیچ عنوان این انیمیشن را از دست ندهید.

اگر انیمیشن wolfwalkers را دیده اید؛ نقد wolfwalkers
برای نقد انیمیشن گرگینه ها بهتر است قبل از هر چیز به تفاوت هایی که پیشتر به آن ها اشاره کرده ایم اشاره کنیم. که این انیمیشن چه تفاوتی با سایر تولیدات دارد و چرا اصلا باید به سراغ آن برویم و آن را ببینیم. مخصوصا در زمانی که انیمیشن های سه بعدی حکمرانی می کنند و آخرین شگفتی این بازار انیمیشن روح بود که جز در طراحی کاراکتر و جهان ماورائی کمتر می توان متوجه واقعی نبودن آن شد. در چنین بازاری انیمیشن های دو بعدی کمتر طرفدار خواهند داشت با اینکه شاید حتی حالتی کودکانه تر و زیباتر داشته باشند.
یک ماجرای تازه
چند انیمیشن درباره باور به خود و پیدا کردن هدف شخصی ای که برای آن خلق شده اید و تنها باید با باور به آن برسید دیده اید؟ انیمیشن به پیش یا Onward یکی از همین نمونه هاست که جذاب و دوست داشتنی است اما سوژه ای تکراری با شاخ و برگی متفاوت دارد.
این سوژه سالهاست که در بازار انیمیشن ها تکرار می شود و خوشبختانه انیمیشن مشهور ۲۰۲۰، روح، به خوبی توانست با ایده ای تازه این باور را زیر سوال ببرد. که زندگی به هیچ عنوان پیدا کردن آن هدف شخصی نیست و اگر کسی هدفی نداشته باشد دلیل نمی شود که از زندگی لذت نبرد.
اما انیمیشن گرگینه ها هیچ کاری با این سوژه ندارد. در واقع فردیت در این انیمیشن حرف خاصی نمی زند. آدم ها می توانند شکارچی باشند و یا گرگینه، اما چیزی که آن ها را به قهرمان تبدیل می کند شجاعت برای انجام کار درست است. کار درست کمتر رد پایی از فردیت دارد. در واقع درست مثل رابین که خیال می کرد برای شکارچی گرگ بودن پرورش یافته و حتی در این سن کم می تواند بهترین باشد، اما تغییر می کند. شناختش در این مسیر متفاوت می شود و خودش هم به موجود متفاوتی تبدیل می شود و هدف او دیگر در زندگی همان هدف ابتدایی نیست ولی این هدف نیست که رابین را تعریف می کند.
در این باره که ما باید هدف شخصی خود را پیدا کنیم و برای هرکس یک هدف واحد خلق شده و نه بیشتر و تنها با باور می توان به آن دست یافت زیاد شنیده ایم. حالا بد نیست که تصمیم درست را بشناسیم. تصمیمی که شاید به تنها فردی که در دنیا داریم آسیب بزند، اما تصمیم درست است و باید انجام شود.

تصویرپردازی غریب
به تصاویر در این انیمیشن دقت کنید. زوایا همان زوایای عادی ای نیست که ما میبینیم. بلکه زاویه ای ست که اغلب به درک بهتر ما از موقعیت کمک می کند. ممکن است شهر نمای بالا داشته باشد در حالی که ما شخصیت ها را از روبرو میبینیم. یا راه پله از بالا نمایش داده شود در حالی که باز هم شخصیت ها از روبرو دیده می شوند. تقسیم صفحات و زاویه دید ها همگی در جهت درک بهتر داستان و فضا هستند. این مسئله شاید حتی بی شباهت به تصویر پردازی های شرقی ای مانند نگارگری نباشد. در واقع این مفهوم است که به تصویر شکل می دهد. نه واقعیتی که میبینیم.
از نو ساختن کلیشه ها
شاید گرگینه ترجمه مناسبی برای wolfwalker نباشد و هدایت کننده گرگ ها کلمه مناسب تری باشد چون ماهیت این موجودات با آنچه ما از گرگینه میشناسیم متفاوت است و ریشه آن به داستان های متفاوتی برمی گردد.
به طور کلی در اغلب داستان ها گرگ ها شخصیت جذابی ندارند. گرگ ها در این انیمیشن هم می توانند بسیار وحشی باشند و هم بسیار دوست داشتنی ولی در کل شخصیت های مثبتی هستند که حتی انسان هایی که به آن ها حمله کرده اند را نمی کشند.
از سویی دیگر داستان گرگ گردان ها یا wolfwalkers در ادبیات عامه اروپا وجود دارد. اما طرح این داستان و ماجرای آن کاملا منحصر به فرد و تازه است و تنها در خلق موجودات افسانه ای از آن کمک گرفته شده است.

شخصیت پردازی دقیق
همه در انیمیشن گرگینه ها حق دارند. از پدر محافظه کاری که حاضر است دخترش را به خدمتکاری قصر بفرستد اما سالم و زنده بماند گرفته تا نایب بداخلاق و خشنی که حاضر است برای اهدافش دست به انجام هرکاری بزند. صحنه ای که نایب زیر لب با خدا صحبت می کند و یا قبل از اینکه دست به خودکشی بزند تا در راه خدا جانش را از دست بدهد متوجه می شویم که او یک شخصیت رذل نان به نرخ روز خور نیست. صرفا متعصبی است که مطمئن است دارد در راه خدا قدم برمیدارد و بابت این کار پاداش خواهد گرفت. راه درست برای او به گونه ای دیگر تعریف شده است.
در واقع این فیلم تعصب دربرابر کلیشه را نقد می کند. همه می دانیم که گرگ ها موجودات وحشی ای هستند و به هیچکس رحم نمی کنند و همه را تکه تکه می کنند. ولی اگر اینطور نباشد چه طور؟ آیا می توانیم فرزندمان را در حین بازی با گرگ ببینیم و به گرگ شلیک نکنیم و نگوییم که خدا را شکر که نجاتت دادم؟ آیا می توانیم به گرگ ها اعتماد کنیم؟ برخی (مانند پدر رابین) تا گرگ نشوند قادر به درک آن جایگاه نخواهند بود و یکی از راه هایی که می توان این تعصبات را دور کرد همین خود را به جای دیگری قرار دادن است.
بچه هایی که تنها در صحنه های محدودی حاضرند یا فرد گناهکاری که ابتدای داستان به دست گرگ ها شفا گرفته، همه را میشناسیم. تنها شخصیتی که چندان معرفی نمی شود مادر است که البته این مسئله هم بی دلیل نیست. رابین مادری از دست داده و میب در جست و جوی مادرش است و داستان در یکی از خطوط خود بر این محور استوار است. در واقع همه جهان در انتها در پی بهبود مادر است. نقش مادر در این داستان بیشتر از شخصیت پردازی برای یک مادر خاص است. مادر میب صرفا “مادر” است.

انیمیشنی برای همه
بسیاری این انیمیشن را به خاطر صحنه های ترسناک برای کودکان زیر هشت سال مناسب ندانسته اند. هر چند که رنگ های انتخاب شده در این انیمیشن چندان برای مخاطب کودک نیست و با توجه به اینکه شخصیت منفی در انتها میمیرد شاید بتوان گفت که برای کودکان زیر ۵ سال مناسب نیست. اما نکته ای که نباید فراموش کرد این است که داستان انیمیشن گرگینه ها برای مخاطب کودک جذاب است. همینطور مخاطب بزرگسال درس هایی مهم اعم از کنار گذاشتن تعصب و تن ندادن به ستم را دریافت خواهد کرد.
اگر دقیق تر نگاه کنیم این روزها کمتر انیمیشن هایی برای همه ساخته می شوند. البته که بزرگسالان از دیدن انیمیشنی مانند onward لذت می برند ولی دریافت خاصی نخواهند داشت. انیمیشن روح ۲۰۲۰ با وجود صحنه پردازی و رنگ های جذاب داستان کودک پسندی ندارد و دغدغه مطرح شده آن بیشتر به بزرگترها اختصاص دارد. اما در مورد گرگینه ها این طور نیست. داستان دختربچه ای که می خواهد گرگ ها را نجات بدهد و پدر نگرانش بزرگترین مانع بر سر راه اوست و او روزی به خاطر پدرش دست از همه چیز می کشد و روزی دیگر دربرابر پدر و جهان طغیان می کند و دوباره از ابتدا چه برای کودکان و چه برای بزرگسالان هدفمند است.
جدا از جادو و داستان سرگرم کننده و پرهیجان این انیمیشن تلاش در راه درست، مسئولیت، زیبایی زندگی و رهایی از پیام های این فیلم برای کودکان است و همه این ها برای بزرگسالان به گونه ای متفاوت تعریف می شود. بزرگسالان می توانند از دریچه چشم پدر و کودکان از دریچه چشم رابین به ماجرا نگاه کنند و دریافت خودشان را داشته باشند.
مسئله “زمان” است!
ما تقریبا همه چیز را می دانیم. ما می دانیم که رابین می تواند گرگینه شود. حداقل درباره گرگینه شدن پدرش مطمئن هستیم. هر نمایی که در آن پدر حضور دارد نشان خورشید مانند روی دستش در مرکز توجه است. ما می دانیم که مادر میب اسیر است یا اینکه گرگینه ها موجودات خوبی هستند و شفا بخشند. با وجود همه این ها مسئله زمان در این فیلم مخصوصا در پایان خون را در رگ منجمد می کند. اینکه پدر چه زمانی تبدیل می شود؟ سریع یا زمانی که کار از کار گذشته است؟ اینکه رابین چه زمانی دست از محافظه کاری می کشد و طغیان می کند؟ اغلب تعلیق های این فیلم با سوال چه زمانی؟ همراه است وگرنه پایان تا حد زیادی قابل حدس است.
چه چیز در این انیمیشن بیشتر از همه برای شما جذاب بود؟ تصاویر یا داستان و یا اصلا ترکیبی از همه چیز؟
واقعا انیمیشن معرکه ایه من این انیمیشن و جذاب تر از سول می دونم و اینکه به نظر من چیزی که از چشم همه دور مونده و حقیقتا هم طبیعیه چون تنها کسی می تونه این قضیرو از این منظر نگاه کنه که راجب وایکینگ ها و تاریخ اسکاندیناوی و انگلیس خیلی مطالعه کرده باشه خب من به عنوان یه همچین شخصی میگم در انیمیشن یه دو قطبی قومی-مذهبی وجود داره اگر دقت کنید میب و مادرش چهره های کمیاب اسکاندیناویایی دارند (به شکل ملکه ها یا جادوگر های اسطوره ایه اسکاندیناوی تصویر شدن با موهای سرخ و زیبایی بی نظیر و جواهرات و فامیلی که میب به عنوان فامیلش میگه یه فامیل اسکاندیناویایی هست ) رابین و پدرش هم بور هستند و یه جورایی فرق دارن با مردم شهر نژادشون متفاوته و سبک لباسا و شغل و چهره ها اونارو بازم به اسکاندیناوی (وایکینگا) مربوط می کنن و حالا می رسیم به مردم شهر که مهم ترین دسته بندی اینجاست بسیاری از مردم که بی چون و چرا از حاکم ظالم و متعصب مسیحی شهر اطاعت می کنن بسیار پست تصویر شدند و اکثرا با چهره های غیر اسکاندیناوی و زشت نشون داده میشن یعنی به مخاطب می خواد نشون بده چون به اصالتشون پشت کردن و به حق نپرداختن و تسلیم ظلم فئودالیسم قرون وسطایی شدن /از اونور چند نفر از مردم هستن که بهتر از بقین و فیلم مرتب روشون کلیک میکنه از ابتدای فیلم تا انتها مردم دعوت می کنند که به آواز گرگ ها گوش بدن که در واقع منظور فیلم بازم اشاره به وایکینگ هاست (که به اصالتشون برگردن و فرهنگ قدیمی و آزادیشونو رو فراموش نکنند) و مربوط به برسرکرها میشه که گروه فوق جنگجویی از وایکینگ ها بودند که که زوزه هایی مثل زوزه های گرگ ها سر میدادن این دسته به اسطوره های نورس(وایکینگا) اعتقاد دارند حاکم زورگو رو یه رسمیت نمی شناسند روی مسیحیت تعصبی ندارند و علیه حاکم روشن گری می کنند پس فیلم با چهره هایی بهتر و مهم تر تصویرشون کرده که یعنی با اصالت هستند و در فرهنگ ظلم گونه قرون وسطایی وژنتیک قومیت ساکن فرو نرفتن در پایان فیلم که لرد ظالم شکست می خوره نماد شکست فئودالیسم مسیحی اروپا برای به کنترل در آوردن نورس هاست برخلاف اقوامی مثه فرانک ها آلمانی ها و اکثریت هون ها که در فئودالیسم مسیحی جذب شدند که تا امروزه می بینیم کمترین وابستگی به مسیحیت در کشور های اسکاندیناوی و در کل شمال اروپاست و در آخر فیلم نشون میده که پدر رابین با مادر میب ازدواج میکنه و یه خانواده جدید اسکاندیناویایی تشکیل میشه که نماد بالندگی فرهنگ اسکاندیناوی در مقابل فرهنگ و قومیت های غیر نورسی انگلیسیها و بطور کل مسیحیت و فرهنگش در مقابل سنت و باور های نورس ها یا همون وایکینگ هاست این بود خلاصه ای از نقد تاریخی -فرهنگی که من از این انیمیشن برداشت کردم امیدوارم از خواندنش لذت ببرید 😎😁🌹
چه نظر فوق العاده و چه اطلاعات جذابی! مرسی بابتشون. نگاهم به این انیمیشن جالب تر هم شد. منم از سول بیشتر دوسش داشتم و به نظرم خیلی خلاق تر بود با اینکه سول هم توی انیمیشن های سال های اخیر حرف زیادی برای گفتن داشت. ولی خب ولف واکرز بهتر بود:) مرسی
من همون اول وه این انیمیسن رو دیدم فهمیدم قراره توی لیست اسکار هم ببینمش و واقعن حقش بود اسکارو ببره!
چقدر این انیمیشن دیدنی بود داستانش واقعن ناب بود و قاب بندی ها و رنگ امیزی ها بینقص!!